روزگار
روزگاریست که همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست چشم ودهن میخواهند
دیو هستند ولی مثل پری میپوشند
گرگ هایی که لباس پدری میپوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند
عشق را همه با دورکمر میسنجند
خوب طبیعی است که یک روزه به پایان برسد
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد
ادامه مطلب...
به ماه که نگاه میکنی به یاد یه دل روشن بیفت
به گل که نگاه میکنی به یادم بیفت که بعد رفتنت پر پر شدم
به خورشید که نگاه میکنی به یاد گرمایه تنم بیفت
به ابر نگاه میکنی به یاد خودت بیفت چه زود از زندگیم رفتی
به ساعت نگاه میکنی به یاد کسی بیفت که همیشه منتظرته
به درخت نگاه میکنی به یاد بچه ای بیفت که با دوست داشتنت رشد کرد
به ساختمون نیمه کاره نگاه میکنی به یاد عشق ناتمومون بیفت
به عشق جدیدت که نگاه میکنی به یاد کسی بیفت که هنوز به خاطرت تنها مونده
خلاصه به هرجا که نگاه میکنی به یاد کسی بیفت که همیشه دوست داشت
دروغ بلد نیست
.
.
.
.
.
.
.
.
هنوزم دوست داره
اجازه
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد.
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمیکشی؟
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحشهای مرد عصبی شود و واکنشی نشان دهد، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.
خیلی عذر میخوام، فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.
مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...
از وبلاگ پسرك چوپان
ای کاش میدانست...
سلام به همه ی دوستایی که دوست صمیمی شون روکه خیلی دوست دارند ولی حیف که اون دوست، دوستش نداره
دوستان این اولین نوشته ای است که از اول تا آخرش رو خودم نوشتم
هر وقت این موضوع دوست به یادم می افتد ماجرای،<یکی بود یکی نبود وقتی اون یکی بود این یکی نبود و وقتی لین یکی بود اون یکی نبود>یادم می افته و خیلی ناراحتم میکنه
ادامه مطلب...
اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلیت میجنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده
*****************شعر طنز*****************
اگر که مثل فیله
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله
ادامه مطلب...
چه دردیست...
چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لبهای خود همواره بستن
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی در دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ
چه خوش باشد از این غمخانه رستن...
بدون تو هرگز
بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.
* اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید.
ادامه مطلب...
چرا میگن بچه ننه نمیگن بچه بابا؟
مامان
- بله ؟
- من می خوام به دنیا بیام …
- باشه .
- مامان
- بله ؟
- من شیر می خوام
- باشه
- مامان
- بله ؟
- من جیش دارم
- خ
ادامه مطلب...
آدمی دو قلب دارد
آدمی دو قلب دارد قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حظورش بی خبر.
قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد
همان که گاهی می شکند
ادامه مطلب...
ضد حال یعنی...
ضدحال يعنی وقتی منتظر فيلم مورد علاقت هستی برق بره!
ضدحال يعنی بعد از کلی مصيبت که بابات برات موبايل ثبت نام کرده همه سيمکارتا بياد جز مال تو!
ضدحال يعنی يه جلسه سر کلاس نری فقط همون يه جلسه استاد حضور غياب کنه!
ضدحال يعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون...
ادامه مطلب...
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمیرود.
پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد، اما دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند و هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکند محرم بیمارش است، اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به باسنش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوانتر میشود.
تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم...
ادامه مطلب...
واسه بازی پرسپولیس و فولاد رفته بودم استادیوم ، آخرای بازی بود که یکی از دوربینهای صدا سیما زوم کرده بود روی من بیچاره و داشت زنده ، تصویرم رو پخش میکرد!!
من از خدا بی خبر هم
ادامه مطلب...
زنگ شاد
تلویزیون داره میگه : جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ...
یهو مامانم برگشته میگه : مسیرشون مشخصه دیگه ...
اینترنت .. آشپزخونه...
اینترنت... دستشویی...
اینترنت... تخت خواب ...!!!
غضنفر می ره عیادت مادرزنش. می پرسه “بهتری؟”
مادرزنش می گه: “تبم قطع شده ولی گردنم هنوز درد می کنه…”
غضنفر می گه: “انشاالله اون هم قطع می شه!”
ادامه مطلب...
صفحه قبل 1 صفحه بعد